فرقی نداره حکم چی باشه رفیق ، تو همیشه لازمی . . .
نگاه کن !
این آسمان نیست که دلش گرفته ، دل منست که یک آسمان گرفته . . .
کسانی که از خود می رنجانیم مثل ساعت هایی میمانند که صبح دلسوزانه زنگ می زنند و در میان خواب و بیداری بر سرشان می کوبیم بعد می فهمیم که خیلی دیر شده !
بعضیها
بهتر است در حد یک آرزو بمانند …
برآورده شدنشان …
به بهای شکستن دلت تمام میشود . . .
برای قصه ای که با
“یکی بود و یکی نبود” شروع میشود
پایانی بهتر از
آوارگی کلاغ نمی توان نوشت . . .
بودم !
دیدم با دیگری شادتری
رفتم
دلم را به تخت میبندم تا ترکت کند . . .
فریاد میکشد ، میلرزد ، خمارت میشود . . .
رها که شد او میماند و عمری وسوسه ی تلخِ دوباره خواستن تو !
خداراچه دیدی دوست من !؟
شاید ، یک روزی ، ” درد ” قیمت پیدا کرد و ما ثروتمند شدیم !
هیچ وقت کاری نکن که یه دختر قید احساسشو دربارت بزنه… چون فقط درباره تو بی احساس نمیشه . . . دیگه به زندگی احساسی نداره
می گویند : شاد بنویس
نوشته هایت درد دارند !
و من یاد مَردی می افتم که با گیتارش
گوشه ی خیابان شاد میزد
اما با چشمهای خیس . . . !
هنوز مثل سابق “ مهربانم ” اما دیگر کسی صدایم نمی کند “مهربانم” . . .
خدایا من دلم را صابون زدم به عشق او . . .
ولی چرا چشمانم می سوزند ؟
آنهایی که با چشم کمتر دیده میشوند ، در قلب بیشتر یاد میشوند
مثل “تو”
حمل سلاح سرد عمل مجرمانه شناخته شده
به خاطر خودت هم که شده، آن نگاهها را غلاف کن !
عشق یعنی:
یکی بود
یکی نابود . . .
نظرات شما عزیزان: